خب امروز مهمونمون بودن داداشش اینا. 

راجبش خیلی حرف شد، جدیدا گاها زیاد میاد توی ذهنم عرض اندام میکنه، گاهی دلم پر میزنه برای دوباره دیدنش با اون خندهای قشنگش، برای اون با چشم حرف زدنامون وسط شلوغی ها و مهمونی هامون، برای اون تلاش هاش برای اینکه بهم بفهمونه حرف دلشو، برای اون زمانایی که میدونستیم حرف دلامون چیه اما روی به زبون آوردنشو نداشتیم، در نهایت هم جدایی نسیبمون شد، من به کیش خود اون به کیش خود.

خب دله دیگه نمیشه بهش گفت تنگ نشو براش، پر نزن براش، وقتی اولین هارو با اون تجربه کرده، وقتی عشقو از اون گرفته، خب تنگ میشه دیگه. 

الان ازاون همه عشق و علاقه چیزی جز یه حسی که یه طرفش عشقه و  یه طرفش تنفر برام نمونده،.

گناهه، خیانته، غلطه دوباره بهش فکر کردنام، ولی دست خودم نیست گاهی وقتا. 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Buddy Amanda آموزش زبان ترکی آذربایجانی پایگاه رهروان ولایت یک انسان Kimberly سیمانکاری سجاد جدید پهنه ی کویر